باز هم نیامدی و من این دل تب کرده را با اشکهای فراق پاشویه میدهم و زیر لب آرام آرام میخوانم آل یاسین را... بودنت برای عرض زمین امان است مثل ستاره ها برای آسمان اما باور کن این فراق ویرانمان کرد... منم و این بغض های کهنه که هر جمعه تازه میشوند وقتی تو دیر می کنی دلم برایت تنگ می شود. حضرت خورشید، دارم به آن روزی فکر میکنم که می آیی و من برای آنکه بیشتر ببینمت، کمتر پلک می زنم...
فراق پاشویه میدهم و زیر لب آرام آرام میخوانم آل یاسین را...
بودنت برای عرض زمین امان است مثل ستاره ها برای آسمان
اما باور کن این فراق ویرانمان کرد...
منم و این بغض های کهنه که هر جمعه تازه میشوند
وقتی تو دیر می کنی دلم برایت تنگ می شود.
حضرت خورشید، دارم به آن روزی فکر میکنم که می آیی و من
برای آنکه بیشتر ببینمت، کمتر پلک می زنم...
اللهم عجل لولیک الفرج...
یا علی.